فهرست مطالب
عشق احتمالاً یکی از رشته های هدایت کننده بزرگ زندگی است. این مفهومی است که می تواند تعداد زیادی از تعاریف و تفاوت های ظریف را در بر گیرد و از بعد فضا-زمان خارج می شود. این یک احساس جهانی است که در هر یک از اشکال آن، خود به خود ایجاد می شود.
همه مردم نیاز دارند دوست داشته باشند و احساس کنند که دوستش دارند ، قدردانی و شناخته شوند. ما رویای یافتن جفت روح خود را در سر می پرورانیم، آرزو می کنیم در کنار خود کسی را داشته باشیم که ما را درک کند و تا آخر عمر از ما مراقبت کند.
اما، وقتی عشق بی نتیجه باشد چه اتفاقی می افتد؟ وقتی دوست داریم اما دوست نداریم چه احساسی داریم؟ چگونه می توانیم بفهمیم که عشقی که احساس می کنیم بی نتیجه است یا نه و چه کاری می توانیم در مورد آن انجام دهیم؟
وضعیت عاشق بودن می تواند برای ما جادویی به نظر برسد. کسی که عاشق می شود لبخند می زند، مهربان است، شادی او بی انگیزه به نظر می رسد. تجربه عشق مستلزم رویارویی با دیگری است، با آن شخصی که باعث میشود ما «ذهنمان را از دست بدهیم» یا «قلبهای ما را بدزدد» و ما را به معنای واقعی کلمه «ازپا افتاده» عاشق کند.
در درون ما، همه چیز تغییر می کند. مغز یک طوفان شیمیایی راه اندازی می کند که اکسی توسین، دوپامین و آدرنالین ترشح می کند و حالتی از لذت و سرخوشی را القا می کند که باعث می شود احساس کنیم " پروانه ها دررفتاری و استراتژیک یادگیری استراتژیهای مربوط به افکار و احساسات را افزایش میدهد و به افزایش تعداد منابع و همچنین کشف رفتارهای جدید و کاربردیتر کمک میکند.
و نه ، درمان روانشناختی نمی تواند آن فردی را که هدف عشق ماست به طور جادویی عاشق ما کند. یک چیز مهم این است که واضح باشد که اولین کسی که باید عاشق او شویم خودمان هستیم.
تنها اگر تصمیم بگیریم خودمان را دوست داشته باشیم، فضای کافی برای نیازها و خواستههایمان بگذاریم، اگر تصمیم بگیریم دوباره به خودمان گوش دهیم و دوست بداریم، یک عشق نافرجام میتواند به عشقی متقابل تبدیل شود. و سپس، راه را برای آنچه که آغاز زیباترین و هیجان انگیزترین داستان عشق زندگی شما خواهد بود، باز کنید.
معده" .گردابی از احساسات به ما سرازیر می شود، ما را تغذیه می کند، حتی اشتهایمان را از ما سلب می کند، تا جایی که بتوانیم به قول آنها "با عشق زندگی کنیم". اما، چه اتفاقی میافتد وقتی همه این احساسات و عواطف در فرد مقابل نیز رخ ندهد؟ در یک لحظه، عشق "روی تاریک" خود را نشان می دهد که می تواند عاملی برای ناامیدی و ناامیدی باشد. همچنین راهی برای وادار کردن شما به اینکه آنها با شما مطابقت ندارند-، آن احساسات قوی و آن تپش ها، انتظارات، رویاها، آرزوها و پروژه های ما به طور فزاینده ای دست نیافتنی به نظر می رسند تا زمانی که با این باور برخورد کنند که "ما عاشق شده ایم". از شخص اشتباه» و اینکه او حاضر نیست به آن پروژه ای که ما آنقدر می خواهیم ایمان بیاورد.
عکس Dziana Hasanbekava (Pexels)موضوع عشق نافرجام
ما عاشق کی می شویم؟ این می تواند از طرف دوستی باشد که به ما علاقه ای نشان نمی دهد، از یک غریبه، از یک فرد مشهور دست نیافتنی، از یک همکار یا از طرف کسی که قبلاً با او رابطه عاشقانه داشته ایم (که می تواند به یک عشق تبدیل شود. حتی سالها پیش).
عشقهای نافرجام خصوصیات بسیار مشابهی بین آنها دارند. اغلب، فرد دیگر ایده آل می شود و ویژگی هایی را نسبت می دهدمنحصر به فرد، خاص، فوق العاده شما یک عشق فرضی را زندگی می کنید که می تواند تا حدی واقعی باشد. یک عشق نیمه دل و یک طرفه.
عشقی ناخوشایند و ناهمگون که آزاردهنده است (مثلاً در روزهای خاصی مانند روز ولنتاین که این عشق بی نتیجه است، احساس ما را در نظر بگیرید). عشقی که در ادبیات به هزاران اثر جان بخشیده است اما در زندگی واقعی هر روز می تواند پیامدهای ناخوشایندی در سطح عاطفی داشته باشد .
رنج بی نتیجه عشق
احساس بد به دلیل عشق نافرجام طبیعی است: هنگامی که ما عشق "رد" را تجربه می کنیم، به همان اندازه شدید و عمیق، انکار دیگری را تجربه می کنیم. و اگرچه دوست داشتن مستلزم آسیب پذیری خاصی و قرار گرفتن در معرض احتمال عدم پاسخگویی است، اما ما هرگز برای چنین چیزی آماده نیستیم.
آیا عشق نافرجام علائم قابل تشخیصی دارد؟ اگر عشقی متقابل نیست، چگونه آن را تشخیص دهیم؟ اولین قدمی که باید دنبال کرد این است که به خودمان گوش دهیم .
در روانشناسی، عشق نافرجام با مفهوم طرد شدن همراه است که به نوبه خود می توانیم از آن دفاع کنیم. خودمان را از طریق مکانیسم دفاعی انکار که با آن یک داستان فانتزی نیز می سازیم.
ما آن را همانطور که دوست داریم می سازیم و دیگری را به عنوان "ایده آل ما"، تطابق کامل نشان می دهیم. وقتی چشمانمان را باز می کنیمما متوجه می شویم که همه چیز وجود ندارد.
اینگونه است که ما ناامید می شویم، شک و ترس از مطلوب نبودن به عنوان یک شخص، حتی از اینکه به اندازه کافی مهربان نباشیم، سزاوار عشق نباشیم، از عدم اجرای آن می ترسیم. ما تحت تاثیر احساس ناامنی و ناتوانی ، تنهایی، احساس بدی، نامناسب بودن، گویی چیزی را از دست داده ایم.
یک روانشناس برای درمان احساسات خود پیدا کنید
پرسشنامه را پر کنیدعشق نافرجام در روانشناسی
هرکس از ترس دائمی از دست دادن عشق رنج می برد متقاعد شده است که دیر یا زود خواهد شد بمان فقط به این دلیل که دیگری می رود. این ترس میتواند باعث ایجاد حالت هشدار، هوشیاری بیش از حد محیط شود، و او را به نشانههایی سوق دهد که نشان میدهد کاری که انجام خواهند داد، نزدیکتر کردن او به چیزی است که بیشتر از همه از آن میترسد، گویی این یک پیشگویی خودسازنده است.
در روانشناسی، همچنین در مورد " طرح رها کردن " صحبت می شود، روشی برای تفکر در مورد خودمان، در روابط، که باعث می شود در یک وضعیت بی ثباتی عاطفی زندگی کنیم. این حالت میتواند ما را به سمت افرادی سوق دهد که به نوبه خود ناپایدار و غیرقابل پیشبینی هستند، مانند زوجی که نمیخواهند جدی مرتکب شوند یا قبلاً رابطه دیگری دارند و بنابراین به ما دسترسی زیادی نمیدهند و ما در آن قرار میگیریم. نقش عاشق.
این ترس از رها شدنهمچنین می تواند به استراتژی رد پیشگیرانه تعهد تبدیل شود. از روابط جدی و عمیق با داشتن رفتار ضد وابستگی اجتناب می شود، به طوری که فرد نمی تواند ایجاد یک نوع رابطه مهم را به خطر بیندازد.
عکس توسط Rodnae Productions ( Pexels)عواقب عشق نافرجام
وقتی ناامیدی و درد ناشی از عشق نافرجام ما را رنج می دهد، می توانیم وارد "حلقه ای" شویم که در آن فکر در مورد دیگری ثابت می شود و در نهایت مانع می شود. ، یک مزاحم . احساساتی که ظاهر می شوند اغلب بین تمایل به بودن با آن شخص، موضوع عشق ما، و خشم برای آنچه در حال رخ دادن است، در نوسان هستند.
گاهی اوقات، عشق نافرجام می تواند به یک وسواس واقعی منجر شود. که ما را به احساس احساس تنهایی ، غمگینی، مالیخولیا، بی علاقگی و گاهی اوقات به تجربه حالت های اضطراب و افسردگی سوق می دهد.
اضطراب در مورد عشق نافرجام در مواردی تشدید میشود که در رابطهای هستیم که دوست داریم بیشتر دریافت کنیم، اما طرف مقابل مبهم است، به ما خیانت میکند و به ما میدهد. خرده های عشق ( خرده نان ).
در این موارد، آنچه به عنوان دستکاری عاطفی شناخته می شود در رابطه وارد می شود: شخصاو جستجو میکند، به پیامهای ما پاسخ میدهد، او با ما است، اما هیچ نوع پروژهای در آینده را نمیپذیرد، و در طول زمان یک پیوند را طولانی میکند که میتواند به چیزی تبدیل شود که ما به عنوان روابط سمی میشناسیم.
به این ترتیب، ما در یک موقعیت دوسوگرا گرفتار شدهایم: از یک سو به پرورش این امید ادامه میدهیم که روزی دیگری عاشق ما شود و از سوی دیگر، ما راضی میشویم. آنچه ما داریم حتی اگر می دانیم آن چیزی نیست که واقعاً برای خود می خواهیم، آن را می پذیریم حتی با دانستن اینکه عشق نافرجام است.
خطرات روانی عشق نافرجام در نوجوانی
نوجوانی یکی از پیچیده ترین مراحل چرخه زندگی است. این یک دوره زمانی پر از تغییرات است که هم درونی و هم بیرونی ما را تحت تاثیر قرار می دهد.
در دوران نوجوانی ما هنوز تعریف کاملی از خود نداریم بنابراین یک قضاوت، یک انتقاد منفی یا یک توهین می تواند هر چیزی را که تا آن لحظه به دست آورده ایم را از بین ببرد. نوجوانی که عشق نافرجام را تجربه می کند و عزت نفس پایینی دارد می تواند فکر کند: "این عشق نافرجام نمی تواند چنین باشد اگر من خودم را تغییر دهم" یا "دلم را به روی باز کنم" تو و تو آن را برای من نابود می کنی. تقصیر تو خواهد بود اگر من دیگر هرگز با کسی صحبت نکنم."
ترس از اندازه گیری نکردن آنچه یک نوجوان ممکن است در مورد عشق نافرجام احساس کند، میتواند او را به زیر سوال بردن بسیاری از جنبههای خودش (مثلاً ظاهر فیزیکیاش، حتی احساس شرم یا شرمساری بدن) وادار کند و به عوامل خطر دیگر اضافه شود. یکی از رویدادهایی است که مشکلاتی مانند اختلالات خوردن ، انزوا، حملات اضطراب ، مشکلات عزت نفس و افسردگی ایجاد می کند.
عشق نافرجام: برای غلبه بر آن چه باید کرد
درک چگونگی غلبه بر عشق نافرجام دشوار است زیرا وقتی وارد قلمرو احساسات و عواطف می شویم، بسیاری واکنشها خود به خود و غریزی هستند و ارتباط کمی با عقلانیت دارند.
در واقع عشق عینی نیست . کسانی که عاشق هستند نمی توانند احساسات خود را ناپدید کنند، می توانند آنها را مشاهده کنند و سعی کنند چیزها را از منظر مثبت ببینند، زیرا عشق نافرجام نیز عشق است، اگر این احساس را به عنوان توانایی احساس عواطف و احساسات قوی نسبت به کسی درک کنیم.
چگونه از رنج عشق نافرجام دست برداریم؟ ما می توانیم با شروع کنیم که خود را بیشتر بپذیریم ، با خود مهربان تر باشیم، به خودمان گوش دهیم. دانستن اینکه چگونه هستیم، چه احساسی داریم، وقت خود را به خودمان اختصاص می دهیم، به مراقبت از خودمان می دهیم تا به خودمان ارزش و اهمیت بیشتری بدهیم،خودمان را تعریف کنیم.
خداحافظی با یک عشق نافرجام مستلزم مواجهه با فقدان (سوگ عشق) و در عین حال، با غلبه مجدد بر آگاهی بیشتر از خود، یادگیری این است که در یک منتقد چقدر مشاهده کنیم. فضایی که به دیگری می دهیم و چقدر از خودمان می گیریم.
روابط عاطفی پیمانی است بین اعضای آن، که از عناصری مانند سکس و عشق ، همدستی و احترام، توانایی حمایت از یکدیگر و گوش دادن تشکیل شده است، برخورد بین دو فرد مختلف.
«عصبانی شدن» به خاطر عشق نافرجام به معنای از دست دادن عشق به خود، اجازه دادن به افکار ناکارآمد است.
غلبه بر عشق نافرجام به معنای دست کشیدن از این باور است ما جذاب، جالب یا دوست داشتنی نیستیم، تا شروع کنیم به این واقعیت که، شاید، اگر با آن شخص کار نمی کرد، عنصر گمشده به آن برخورد بستگی داشت و نه به چیزی که از دست داده بودیم.
رها کردن عشق نافرجام، اگرچه میتواند آزمون سختی باشد، اما درست است که میتواند چیزهای زیادی به ما بیاموزد: همه برخوردهایی که داریم، حتی آنهایی که به ما آسیب میزنند، معنا پیدا میکنند، زیرا درد نیز به ما آسیب میزند. رشد می کند، ما را به شناخت و آگاهی از خود می رساند.
چهرهبه آن و غلبه بر آن یعنی شروع به دوست داشتن خود و پاسخ به این سوال: قبل از دوست داشتن آن شخص، چقدر خودم را دوست دارم؟
اگر با وجود پیروی از این دستورالعملها و تأمل در آن، مشاهده کنیم که همچنان با مشکلاتی روبرو هستیم، همیشه میتوانیم روی بهترین متحد خود حساب کنیم که در مواقع ضروری به ما کمک میکند: کمک روانی .
عکس کاترینا هولمز (پکسل)برای غلبه بر عواقب عشق نافرجام چه درمانی را باید دنبال کنم؟
هر رویکرد درمانی، که می توانید در تماس ویدیویی با روانشناسان آنلاین بوئنکوکو نیز انجام دهید، می تواند برای غلبه بر یک لحظه درد مفید باشد. مانند عشق نافرجام.
اجازه دهید به طور خلاصه برخی از رویکردهای درمانی اصلی را که می توانند در مواقعی که به دلیل عشق نافرجام و پیامدهای اصلی آن در مشکل قرار می گیریم کمک کننده باشند، تحلیل کنیم. عزت نفس و رنج عاطفی.
رویکرد سیستمیک ، مانند رویکرد تحلیلی، میتواند با جنبه ارتباطی و ارتباطی کار کند و به ما کمک میکند تا از برخی پویاییهایی که ما را آزار میدهند، بیشتر آگاه شویم. برای احیای خاطرات و نیازهای گذشته و در نتیجه تلاش برای نسبت دادن معانی جدید و مفیدتر به آنها و نگاه کردن به جهان با چشمانی متفاوت
رویکرد شناختی